خسته ام کردی !
خسته....
برای داشتنت هر آنچه که گفتی کردم
اما نگه داشتنت آنقدر سخت است ٬
که ترجیح می دهم
نداشته باشمت !!




از بلور شب ، تا طلوع روز راه درازیست ...
و من در تمامی طول راه بدون هیچ همراهی ، تا به صبح
به هر بومی که رسیدم از غصه عشق خودم و تو برایش گفتم
چرا که شوم تر از این قصه تا بحال نشنیده ام ...




تو که بودی
هیچ گاه به غروب نمی اندیشیدم، وهر غروب برایم طلوع فردایی همراه با تو بود،
حالا که رفتی
غروبها چقدر برایم دلگیر شده
و هر غروب برایم، آغاز فردایی بدون دستان توست!!